پند زندگي
اﻣﺸﺐ ﺧﻮاﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑَﺮَد ، ﺑﻪ ھﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺟﺰ ﺗﻮ ، ﻟﺤﻈﻪ ھﺎ رو ﭘﺲ ﻣﯽ زﻧﻢ و ﺑﻪ دﻧﺒﺎل دو ﮔﻮش ﺷﻨﻮا ھﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﮐﻤﯽ ازھﻮای ﺑﺎروني دﻟﻢ ﺑﮕم ، اﻣﺎ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ بهتر از دﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮات ﺗﻮ ميتونه باعث آرامشم باشه ؟! . آرامشي كه ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ روزی ﺑﺮسه ﮐﻪ اﯾﻦ كلمات ﮐﺞ و ﻣﺎوج روﺑﺨﻮﻧﯽ اﯾﻨا رو ﺣﺴﯽ ﺑﻨﺎم ﺣﺲ ﭘﺪراﻧﻪ ام ميگه ، ھﻤون اﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎر ميشه از ﺧﻮاﺳﺘﻦ ﺗﻮ و خالي ميشه از نبودنت. پسر ﻋﺰﯾﺰم ؛ اﮐﻨﻮن ﮐﻪ ﺗﻦ ﺗﺒﺪارت رو ﺑﻪ بهبودي ﮔﺬاﺷﺘﻪ و ﻣﻦ و مامانيﺗﺎب ﺗﺤﻤﻞ ﭼﺸﻤﺎتو پيدا كرديم، ميخوام ﺳﮑﻮﺗﻢ رو ﺑﺸﮑﻨﻢ . ميخوام ﺧﺮد بشم ﺗﺎ ﺑﺎر ديگه ﺷﺎھﺪ آب ﺷﺪﻧﺖ ﻧﺒﺎﺷﻢ ، ﺑﺮای ﻣﻦ ﺳﺨته اﻃﻠﺴﯽ دﻟﻢ ﭘﮋﻣﺮده بشه و دﯾﮕﺮان ﺑﯽ ﺗﻔﺎوت ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺑﺮای ﻣﻦ&nb...
نویسنده :
مامان وبابای امیرعلی
9:13