امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

پند زندگي

اﻣﺸﺐ ﺧﻮاﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑَﺮَد ، ﺑﻪ ھﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺟﺰ ﺗﻮ ، ﻟﺤﻈﻪ ھﺎ  رو ﭘﺲ ﻣﯽ زﻧﻢ و ﺑﻪ دﻧﺒﺎل دو ﮔﻮش ﺷﻨﻮا ھﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﮐﻤﯽ ازھﻮای  ﺑﺎروني دﻟﻢ ﺑﮕم ، اﻣﺎ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ بهتر از دﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮات ﺗﻮ   ميتونه باعث آرامشم باشه ؟! .  آرامشي كه ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ روزی ﺑﺮسه ﮐﻪ اﯾﻦ  كلمات ﮐﺞ و ﻣﺎوج روﺑﺨﻮﻧﯽ اﯾﻨا رو ﺣﺴﯽ ﺑﻨﺎم ﺣﺲ ﭘﺪراﻧﻪ ام ميگه ، ھﻤون اﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎر ميشه از ﺧﻮاﺳﺘﻦ ﺗﻮ و خالي ميشه از نبودنت. پسر ﻋﺰﯾﺰم ؛ اﮐﻨﻮن ﮐﻪ ﺗﻦ ﺗﺒﺪارت رو ﺑﻪ بهبودي ﮔﺬاﺷﺘﻪ و ﻣﻦ و مامانيﺗﺎب ﺗﺤﻤﻞ  ﭼﺸﻤﺎتو پيدا كرديم، ميخوام ﺳﮑﻮﺗﻢ رو ﺑﺸﮑﻨﻢ . ميخوام  ﺧﺮد بشم ﺗﺎ ﺑﺎر ديگه ﺷﺎھﺪ آب ﺷﺪﻧﺖ ﻧﺒﺎﺷﻢ ، ﺑﺮای ﻣﻦ ﺳﺨته اﻃﻠﺴﯽ دﻟﻢ ﭘﮋﻣﺮده بشه و دﯾﮕﺮان ﺑﯽ ﺗﻔﺎوت ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺑﺮای ﻣﻦ&nb...
28 دی 1392

كودك بمون

سلام امير علي جان ؛ منتظرت بودم ، خوش اومدي به دفتر مشقم ، میدونستم اگر هیچ شب دیگه اي به سراغم نیایی لااقل امشب رو كه گيتار ، دست بابايي ديدي مياي پيشم تا صداي اونو دربياري و بعدش بگي نيگا كن بابايي من دارم گيتار ميزنم . برای همین حرفهای ناگفته زیادی دارم . اینگونه راحت تر می تونم درد دل کنم و یا بهتر می تونم حرفهایی رو بگم که در عالم بچگی طرفداران بیشتری داره . بین خودمون باشه گاهی اوقات به تو غبطه می خورم و خنده داره اگه بگم دوست دارم جای تو باشم ، جای خودِ خودِ تو .  جای کودکی معصومانه ات ، جایی که درهیبت کودکی هر کاری روانجام می دی و هیچ کس تو رومواخذه نمی کنه ، جایی که خندهاتو به بالاترین قیمت می خرند و صدای قدم های ت...
15 دی 1392

خاطره شب يلدا

  سلام امير علي جان، صدای تیک تاک ساعت می ياد زمان در حال گذره و یلدا دستهای پاییز رو در دستهاي زمستون می گذاره ، كاش يلدا فكري هم به حال دستهاي ما ميكرد. پسر گلم،  با اندكي تاًخيراين كامنت رو برات آپ ميكنم .امير علي جان من وماماني هميشه دلتنگ توئيم ستاره ها باز خونشون رو گم کردن و مهمون چشمای ما شدن. کاشكي برف بیاد...بشوره همه گله هارو....پاک کنه همه نگرانی ها رو. دوست داريم همین. امير علي جان تو حرف میزنی و من توی رویا هستم.  محو صورتت شدم.چقدر خدا این صورت رو زیبا آفریده.با انگشتم خطهای این نقاشی زیبا رو لمس میکنم. لبها....گونه ها.....چشم ها و ابروها.... خدايا براي همه چيز ممنونم.حالا میتونم چشم بسته صورتت رو نقاشی ...
11 دی 1392

يادداشتي بر سي ام آذر ( شب يلدا )

ﺳﻼم امير علي ﺟﺎن؛ ﻧﻤﯽ دوﻧﻢ ﮐﯽ و ﮐﺠﺎ اﯾﻦ جمله ها و متنها رو ﻣﯽ ﺧﻮﻧﯽ و ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯽ  دوﻧﻢ ﭼﻨﺪ ﺑﺎرميخواي ﻣﺮورﺷون كني ، ﺷﺎﯾﺪ ھﻢ دﻟﻨﻮﺷﺘﻪ  ھﺎمو ﻣﺜﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺳﺮد ﺷﺪه ای ﮐﻪ ﺧﻮرده ﻧﻤﯽ ﺷﻮد ، دور رﯾﺨﺘﻪ  ﺷﻮﻧﺪ ، ﮐﻪ اﻋﺘﻘﺎد دارم ﮐﻪ اگه اينكارو بكني ﺟﻔﺎ ﮐﺮده ای . ﺟﻔﺎ ﻧﻪ تنها  در ﺣﻖ ﻣﻦ ، ﺑﻠﮑﻪ در ﺣﻖ مامان مهربونت. ﺷﺎﯾﺪ اﯾﻦ روزا ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ و ﻗﺪرت ﻧﻘﺪ ﮐﺮدن وﻗﺎﯾﻊ رو ﻧﺪاﺷﺘﻪ  ﺑﺎﺷﯽ ، اﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤوم وﺟﻮدم ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ اﯾﻦ اﯾﺎﻣﯽ رو ﮐﻪ ماماني مهربون ﺑﺮای  ﻣﻦ و ﺑﺮای ﺗﻮ زﺣﻤﺖ ﻣﯽ ﮐﺸه . روزھﺎﯾﯽ ﮐﻪ او ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ظهرﻧﻘﺶ  كار كردن تو اداره رو ﺑﺮای بهتر شدن زندگيمون اﯾﻔﺎ ﻣﯽ ﮐنه و ﻋﺼﺮ ﺗﺎ ﺷﺎم ﻧﻘﺶ ﺧﺎﻧﻢ ﺧﺎﻧﻪ داری  رو ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎرھﺎی ﻋﻘﺐ اﻓﺘﺎ...
8 دی 1392
1